تو تقدیری! که با چشمات قراره زندگیم گم شه
قراره لحظه های من، اسیر حرف مردم شه
تو تقدیری که با دستات، قراره از تو تنها شم
فقط باشم همین جا و از احساسم جدا باشم
واسه برگشت از این روزا به آزادی دیگه دیره
دلم با دیدنم هربار، عزای مرگ می گیره
من اینجا و تو هرجایی، همیشه قصه این بوده
زمین و آسمون هربار، به اسمت حقمو خورده
حالا من تارک دنیا، که می شینم تو تنهایی
نمی خوام با صدای پات، ببینم پشت در باشی
می گن اینجا هوا سرده، می گن دنیا چراغونه
چه فرقی داره وقتی که، واسم این خونه زندونه